دورهٔ يونان باستان
در اين دوره هر چند كه معرفتشناسي به صورت علم مستقل مطرح نبود ولي مسئلهٔ «ارزش شناخت» كه يكي از محوريترين مباحث معرفتشناسي ميباشد، مورد توجه بودهاست.
برخي (مثل پارمنيدس الئايي) به خاطر كشف خطاي حواس، منكر نقش حواس در ادراكات شده و نقش عقل را برجسته كردند و در مقابل، برخي ديگر (مثل هراكليتوس) بر فايدهٔ حواس تأكيد داشته و نقش عقل را ناديده يا كم ارزش انگاشتند؛ ولي هيچكدام از اين دو گروه در امكان رسيدن به واقعيت و علم به آن شكي نداشتند. سرانجام اين اختلافات باعث شد تا در قرن پنجم قبل از ميلاد سوفسطائيان ظهور كردند كه اساساً منكر اصل واقعيتهاي خارجي شدند.
بعد از اين دوره «مسئلهٔ شناخت» به صورت جديتر مطرح شد و سقراط و سپس افلاطون و بعد ارسطو؛ به مخالفت با آراء سوفسطائيان پرداخته و اصول و قواعدي را به خاطر مقابله با مغالطات و براي درست انديشيدن و سنجش استدلالها تدوين كردند.
برچسب: ،