انگيزهٔ معرفتشناسي
اين كه معرفت به راستي مسئلهاست، نكتهاي نيست كه بداهتش فوراً آشكار شود. به نظر آدم عادي، ما يا چيزي را ميدانيم، يا نميدانيم. با شواهد بسيار ميتوان نشان داد كه معرفت از چه لحاظ مسئلهاست.[۵] درك چرايي تحول و ثبات فهم بشري از ديگر انگيزههاي پرداختن به معرفتشناسي است.[نيازمند منبع] همچنين بررسي و توضيح تعامل علم ساختي را نيز از جمله انگيزههاي معرفتشناسي نام بردهاند.[نيازمند منبع] مثلاً نظريه كهكشان ساني علم، تقريري در فلسفه علم و معرفتشناسي است تا چرايي و چوني انواع تحول و ثبات فهم و تحول انگاره را در علوم بشري توضيح دهد.[نيازمند منبع] اين نظريه مفاهيم را به دو دسته عرفي و فني تقسيم ميكند. مفاهيم عرفي بخودي خود (و نه از حيث زبانشناسي) چندان پيچيده و سزاوار بحث علمي نيستند. اما مفاهيم فني هر يك كهكشاني عظيم از مفاهيم را در برمي گيرند كه با مفاهيم ديگر در تعامل علم ساختي هستند.[نيازمند منبع] نه فقط مفاهيم، بلكه علوم نيز هر يك در چنين كهكشان عظيمي در حال تعامل هستند و همواره در حال داد و ستد و توليد و توالد اند. وي دوازده نوع تحول را در كهكشان علوم بشري برميشمارد.[۶]
بهسادگي ممكن است عقيدهاي اختيار كنيم كه دانستههاي بعدي ما نادرستي آن را نمايان كند. در اينجا ميتوان گفت در اشتباه بودهايم؛ اما پيش از آنكه دانسته باشيم عقيده ما اشتباه بودهاست، ميپنداشتيم كه به آن واقعيت معرفت داشتهايم. روشن است كه اگر بخواهيم واژه معرفت را درست به كار ببريم، زماني از آن استفاده ميكنيم كه امكان خطا نباشد؛ اما از كجا بدانيم در خطا نيستيم؟
برچسب: ،