بر اساس اين نظريه «كليات» چيزي جز لفظ عام و اسم عام نبوده و فقط الفاظ جزو امور كلي هستند. ويليام اكامي از شخصيتهاي برجسته اين دورهاست كه قائل بود اساساً مفهوم كلي، هيچ واقعيتي در ذهن و خارج ندارد. يكي ديگر از صاحب نظران اين مكتب بويس ميباشد. نمايندهٔ ديگر اين حوزه روسلان بوده كه معتقد است فقط «جزئي» در خارج وجود دارد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۲۲:۲۷ توسط:وحيد موضوع:
بنابراين مبنا «كليات» مفاهيمي در ذهن بوده كه عقل آنها را از طريق آنچه از حس و خيال پديد آمده، انتزاع ميكند، به عبارت ديگر كليات، مفاهيمي بوده كه صرفاً عملكرد ذهن بوده و تنها در ذهن جاي دارند. از شخصيتهاي برجسته اين دوره ميتوان به پيتر آبلارد اشاره كرد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۲۲:۰۱ توسط:وحيد موضوع:
طبق نظر اين دسته، «كليات» وجود عيني و واقعي دارند. (كليات مفهوم ذهني صرف نيستند) از شخصيتهاي برجسته اين مكتب سنت آگوستين و سنت توماس آكويناس ميباشند. آگوستين در همه امور (حتي مسئلهٔ شناخت) شناخت نفس و شناخت خدا را مهمترين شناخت ميدانست و در مقابل شكاكان، «علم به نفس» را مشمول هيچيك از شبهات آنها نميدانست، وي علاوه بر اينكه قائل به «امكان معرفت» بود بر «امكان معرفت نسبت به خدا» تأكيد فروان داشت؛ و توماس آكويناس هم به تبع فلاسفهٔ مسلمان مراحل ادراك را حس، خيال و مفاهيم كلي عقلي ميدانست
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۲۱:۳۷ توسط:وحيد موضوع:
الهيات، دغدغه اصلي در اين دوره بود كه آن هم تحت تأثير آراء افلاطون و ارسطو قرار داشت. از اين رو لازم بود كه «معرفت» به طور عام (و «معرفت خدا» به طور خاص) ممكن تلقي شده و شكاكيت انكار گردد.
در طول دورهٔ قرون وسطي، ترديدي در يقين، واقعيت و امكان رسيدن به آن و مطابقت اش مطرح نبود؛ اگر چه براي رسيدن به واقع از ابزارهاي متفاوتي استفاده ميشد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۲۱:۱۱ توسط:وحيد موضوع:
مشهورترين حوزه اين مذهب، حوزهٔ افلوطيني است كه پايهگذار آن افلوطين در قرن سوم پس از ميلاد ميباشد. مكتب وي كه بيشتر جنبه عرفاني داشت در حقيقت التقاطي بود از نظريات افلاطون و ارسطو. او براي ادراك سه مرحله قائل بود كه پس از اين سه مرحله، نوبت به مرحلهٔ عالي يعني شهود و متحد شدن با «احد» ميرسيد، آن مراحل عبارتند از: ادراك حسي، فهم، عقل
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۲۰:۴۲ توسط:وحيد موضوع:
برجستهترين شخصيت اين نحله پيرهون است كه معتقد به عدم امكان شناخت ذات و واقعيت اشياء بود. به نظر وي فقط ميتوان دانست كه اشياء چگونه به نظر ميرسند و نمود پيدا ميكنند. طبق اين قول، يك شيء واحد براي چند نفر به صورتهاي مختلف ظهور پيدا كرده و در عين حال اين ظهورات داراي اعتبار ميباشند در نتيجه نميتوان به حقانيت هيچكدام از آنها حكم كرد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۲۰:۱۵ توسط:وحيد موضوع:
پيكوريان و رواقيون از پيروان اصلي اين مشرب اند كه رهبران اين دو به ترتيب اپيكورس و زنون ميباشند. اپيكور معتقد بود كه «معرفت حسي» اساس معرفت بشري است و به همين خاطر اعتبار رياضيات را انكار ميكرد؛ زيرا مسائل آن با معرفت حسي قابل اثبات نبود. رواقيون هم با رد نظريات افلاطون و ارسطو قائل به وجود «فرد» شده و معتقد بودند كه معرفت صرفاً شناسائي اشياء و افراد «جزئي» ميباشد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۱۹:۴۵ توسط:وحيد موضوع:
در اين دوره هر چند كه معرفتشناسي به صورت علم مستقل مطرح نبود ولي مسئلهٔ «ارزش شناخت» كه يكي از محوريترين مباحث معرفتشناسي ميباشد، مورد توجه بودهاست.
برخي (مثل پارمنيدس الئايي) به خاطر كشف خطاي حواس، منكر نقش حواس در ادراكات شده و نقش عقل را برجسته كردند و در مقابل، برخي ديگر (مثل هراكليتوس) بر فايدهٔ حواس تأكيد داشته و نقش عقل را ناديده يا كم ارزش انگاشتند؛ ولي هيچكدام از اين دو گروه در امكان رسيدن به واقعيت و علم به آن شكي نداشتند. سرانجام اين اختلافات باعث شد تا در قرن پنجم قبل از ميلاد سوفسطائيان ظهور كردند كه اساساً منكر اصل واقعيتهاي خارجي شدند.
بعد از اين دوره «مسئلهٔ شناخت» به صورت جديتر مطرح شد و سقراط و سپس افلاطون و بعد ارسطو؛ به مخالفت با آراء سوفسطائيان پرداخته و اصول و قواعدي را به خاطر مقابله با مغالطات و براي درست انديشيدن و سنجش استدلالها تدوين كردند.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۱۹:۲۰ توسط:وحيد موضوع:
اين كه معرفت به راستي مسئلهاست، نكتهاي نيست كه بداهتش فوراً آشكار شود. به نظر آدم عادي، ما يا چيزي را ميدانيم، يا نميدانيم. با شواهد بسيار ميتوان نشان داد كه معرفت از چه لحاظ مسئلهاست.[۵] درك چرايي تحول و ثبات فهم بشري از ديگر انگيزههاي پرداختن به معرفتشناسي است.[نيازمند منبع] همچنين بررسي و توضيح تعامل علم ساختي را نيز از جمله انگيزههاي معرفتشناسي نام بردهاند.[نيازمند منبع] مثلاً نظريه كهكشان ساني علم، تقريري در فلسفه علم و معرفتشناسي است تا چرايي و چوني انواع تحول و ثبات فهم و تحول انگاره را در علوم بشري توضيح دهد.[نيازمند منبع] اين نظريه مفاهيم را به دو دسته عرفي و فني تقسيم ميكند. مفاهيم عرفي بخودي خود (و نه از حيث زبانشناسي) چندان پيچيده و سزاوار بحث علمي نيستند. اما مفاهيم فني هر يك كهكشاني عظيم از مفاهيم را در برمي گيرند كه با مفاهيم ديگر در تعامل علم ساختي هستند.[نيازمند منبع] نه فقط مفاهيم، بلكه علوم نيز هر يك در چنين كهكشان عظيمي در حال تعامل هستند و همواره در حال داد و ستد و توليد و توالد اند. وي دوازده نوع تحول را در كهكشان علوم بشري برميشمارد.[۶]
بهسادگي ممكن است عقيدهاي اختيار كنيم كه دانستههاي بعدي ما نادرستي آن را نمايان كند. در اينجا ميتوان گفت در اشتباه بودهايم؛ اما پيش از آنكه دانسته باشيم عقيده ما اشتباه بودهاست، ميپنداشتيم كه به آن واقعيت معرفت داشتهايم. روشن است كه اگر بخواهيم واژه معرفت را درست به كار ببريم، زماني از آن استفاده ميكنيم كه امكان خطا نباشد؛ اما از كجا بدانيم در خطا نيستيم؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۱۸:۵۱ توسط:وحيد موضوع:
معرفتشناسي يا شناختشناسي (به انگليسي: Epistemology) شاخهاي از فلسفه است كه به عنوان نظريهٔ چيستي معرفت و راههاي حصول آن تعريف ميشود.[۱][۲] هرگاه و هميشه براي كشف قاعدهاي قابل اعتناء، در بارهٔ احوال و عوارض علم (و علوم) بحثي روشمند داريم، در فلسفه علم غور ميكنيم. پس اگر يك سلول مغز از آن نظر كه نقش جوهري در بروز يك قاعده علم ساختي دارد را براي توضيح و ترميم يك قاعده كلي بررسي كنيم، كم يا زياد در حال فلسفيدن علم هستيم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مهر ۱۳۹۶ساعت:
۰۵:۱۸:۲۳ توسط:وحيد موضوع: